شاعر : رضا قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل
ابن الحسن هـستم جگر دارم عموجان پیـش تو از بـازو سـپـردارم عموجان
با سـردویـدم سـمت تو تا سـیـنهات را از زیـرپـای شـمـر بـردارم عـموجان
مـن بـیزره یـاد جـمـل را زنـدهکـردم مـانـنـد بـابـایـم هـنـردارم عـمـوجــان
دردیـتـیـمی را کـنـارت حـس نـکـردم پیـش خودم گـفـتم پـدر دارم عـموجان
ازسرگذشـتن سرگذشت عاشقان است شرمـندهام پیـش تو سـر دارم عموجان
دست بریده حاصل دست شکسته است این ارث را ازپشت دردارم عمو جان
تیرازتنم رد شد تنم را به تنت دوخت خـیـلی بـرایت دردسـردارم عـموجان اینجا پر از سنگ و سنان و تیر ونیزه است از تـنگـی جـایت خـبـر دارم عموجان
باخـنده من را بـدرقـه کـن جایگـریه حالا که من شوق سفـر دارم عموجان